از کودکی وقتی از پدرومادرم خواسته ای داشتم
نمیگفتند باشه ... میگن ان شاء الله !
میگفتیم یعنی چی چرا خب نمیگی باشه و خیالمونو راحت کنی
گفت: انشالله یعنی اگه خدا بخواد ، اگه منم بخوام و اون نخواد نمیشه !
انگار با زبان ساده و بچه گانه از همان روز فهمیدیم : و هو علی کل شیءٍ قدیر...
نقل نبات شیرینی ست برای من
و نشدنی ها را آب خوردن میکند!
امروز که دوندگی کردیم برای کاری که به چشممان ناقص شد ولی با توکل ورق برگشت در لحظات آخر
این قدرت تسلط بر همه چیز شیرین است. تاکید میکنم "همه چیز"
مخصوصا وقتی که مضطر میشوم میانه بیمعرفتی های زمانه
که بی هوا زیر و رو میکشند
وقتی که برای کسی که نزدیک میپنداری
از رفاقت و دوستی و هر ارزش دیگری که سراغ داری برایش مایه میگذاری
آب پاکی را میریزد روی دستت که ثابت کند دیگر دستت نمک ندارد!
آری ، دقیقا آب پاکی ...
که دلت را پاک میکند از هر آنچه که ب آن دلخوشی از غیر خدا
که هیچ کس و هیچ چیز نمیماند...
شاید روزگاری با خوشی و محبت کنارت باشند
ولی هرقدر بیشتر محبت را پاسخ دهی
احساس میکنند باارزش ترند ...حس دلار درونشان کوک میشود و بالا میکشند.
بالا را که نگاه میکنی افق نگاهت به خدایی میرسد که سایه اش بر همه گسترده شده
خدا هم که نگاهش به بندگان ست و باز ارجاع شان میدهد به یکدیگر!
باز میگویم و هو علی کل شی قدیر
مثه پدری که در مقابل تمام ناتوانی هایت زورمند است.
اما نه انگار فقط این نیست ... این رابطه عاشقانه تر ست
وقتی که به غیر او امید داری ، کارت گره میخورد
تو را فقط برای خودش میخواهد
نمیخواهد بنده و برده دیگری باشی
.
.
.
برایتان روزی را آرزو میکنم که باقی این نقطه ها را عمیقا درک کنید.
آنوقت است که ناخوداگاه وقت موفقیت هم یادش میکنی و میگویی:لاحول و لا قوه الا بالله!
و همه چیز میشود هیچ الا الله...