روایتی از میم إبن‌کاف

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#اینستا_نوشت» ثبت شده است

ابرقدرتی به نام پدر ... !

ابرقدرتی به نام پدر ... !

همه #پدر هایی که دیروز،امروز و فردا عکس هایشان را لایک کرده و نکرده میگذرانید، همه شان یک نخ تسبیح دارند: #تکیه_گاه اند !
روزی قوت پاهای ناتوان کودکی مان می‌شوند که راه بیوفتیم...
روز دیگر #شجاعت سلام و احوالپرسی های خجالتی مان...
بعدتر هم تهیه‌کننده فیلم #استقلال و آزادی مان
از آنجایی که به ظاهر بزرگ شده ایم، می‌توانیم، اظهارنظر می‌کنیم، تصمیم می‌گیریم و عمل می‌کنیم!
به شرطی که یادمان نرود هر استقلالی، حمایت یک #ابرقدرت را می‌طلبد...
حتی اگر شده تمام وسعت این قدرت، قوت قلبی باشد برای ادامه زندگی!
ما آدم ها خیلی عجیبیم، دقیق در هنگامه نمایش قدرت ویترینی خود می‌فهمیم چقدر #فقیریم به گرمی نگاه هایی بنام نامی پدر!
#پدرجان ها روزتان مبارک
 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
میم ابن کاف
امیدواره چالش لبخند !

امیدواره چالش لبخند !

🌱 جوانه امیدهای ماست
عکس‌های #چالش_لبخند که این روزها به یکدیگر پاس می‌دهیم !
در روزگاری که آرامش و قوت قلبمان زیر بهمنی از ترس و حس‌های مجهول منفی مدفون شده ...
توفیقی شد دسته جمعی بخندیم به ریش کرونا و #کرونانیوز هایی که به اسم خبر ، به چهره امید مردم اسید می‌پاشند.
⁦✌️⁩رفقای بزرگوار... یه بسم الله بگید برای شکستن این جریان رسانه ای، هر کی هرجور بلده قوت قلب بشه و کمک کنه برای یاعلی گفتن و بلند شدن ملت از زمین درد و غم.
مثلا بزرگواری از وحشت #کرونا هنوز سردخانه را نچشیده، قبر و کفن قیمت میکند ؛ اگر خدایی نکرده بین 20% مبتلایان و 8% بداحوال و 2% کشته مرده های کرونا بودید ... باز هم بخندید !😊 حداقل عکس قشنگتری برای سر مزار دست بازماندگان را خواهد گرفت. اگر هم عمرتان به دنیا بود ، دیگر فردا به ترس های امروز و ریش خودتان نمی‌خندید.
😉 القرض کرونا هم این روزها #فاضل_نظری میخواند که : #لبخند و اشک، شادی و غم، رنج و آرزو
از ما به دل مگیر همین است زندگی! .
🔴نکته کنکوری؛ حواسمون باشه امروز #امید تنها راه حل ماست، نه انتخاب اختیاری مون !
اگر میگوییم #کرونا_را_شکست_میدهیم .
🔵پ.ن: کاش به جای دست به دست کردن هجویات و لودگی هایی با محتویات خودتحقیری، به انتشار امید و آرامش فکر کنیم .
🔵پ.ن2: رفقای حزب الله ! کرونا و امثالهم چیزی بیشتر از بیماری ها و بلاهای #آخرالزمانی نیست ، بنظرم دوای اصلی این روزهای بشریت ، مسکن کرونا که نه ، بروز و #ظهور خدا و موعودشه !
#همین
اگه موافقید حواسا رو جمع اومدن آقا کنید !

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
میم ابن کاف
با حسین ، تا حسین ... یاحسین !

با حسین ، تا حسین ... یاحسین !

نمیدانم چی بگویم و بنویسم 
حسین ...
حسین داستان بی پایان ست ، که با گذر زمان در ثانیه ها ضرب می شود.
و من که مانده ام در حیرت درک 
صحنه های میزبانی مردمی که تمام داشته هایشان را در کف جاده و خیابان به کسانی عرضه میکنند

و فقط یک نشانی معرف آن هاست #زائر_الحسین
حال میفهمم که 
#حب_الحسین_یجمعنا ...

 

#به_افق_اربعین

تکمله: کوله پشتی  اربعین تون کم از برد دانشکده تون نیست ، دریابید !

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میم ابن کاف
شب شادی و حسرت ...!

شب شادی و حسرت ...!

امشب بواسطه ولادت حضرت معصومه شادمانی و تبریک و... جو غالب این ساعات بود.
در کنار تمام شادی ام برای اهل بیت
امشب برای من یادآوری حسرت هایم بود.

امشب برایم شب حسرت جاده سه شنبه شب های قم است که با وجود تعدد سفرهایم هیچ وقت نه رنگ و روی قم را دیدم نه سه شنبه شب اش را و نه حرم حضرت معصومه و نه مسجدجمکران!
حسرت وضو گرفتن در حوض وسط صحن حرم حضرت معصومه در میان هرم گرمای هوای خشک قم.
حسرت دیدن و پیاده روی جاده چند قدم مانده به مسجدجمکران که نورهای سبزگلدسته هایش قند دلمان را آب کند!
که سه شنبه شب ها معتکف حریم امام زمان شویم و طلبش کنیم به امید نگاهی ...
کارمان بدون او گیر است یا بهتر بگویم دلمان!
دل آدم که گیر باشد تمام کارهایش گره میخورد... همین است که میگویند؛ تا نیایی گره از کارجهان وا نشود،آقاجان!

و همچنان با بغض میگویم:
#امشب_شب_حسرت_است 
آقاجان!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم ابن کاف
نگو میشه بگو انشالله ! اگه خدا بخواد میشه ...

نگو میشه بگو انشالله ! اگه خدا بخواد میشه ...

از کودکی وقتی از پدرومادرم خواسته ای داشتم

نمیگفتند باشه ... میگن ان شاء الله !

میگفتیم یعنی چی چرا خب نمیگی باشه و خیالمونو راحت کنی

گفت: انشالله یعنی اگه خدا بخواد ، اگه منم بخوام و اون نخواد نمیشه !

انگار با زبان ساده و بچه گانه از همان روز فهمیدیم : و هو علی کل شیءٍ قدیر...
نقل نبات شیرینی ست برای من
و نشدنی ها را آب خوردن میکند!
امروز که دوندگی کردیم برای کاری که به چشممان ناقص شد ولی با توکل ورق برگشت در لحظات آخر
این قدرت تسلط بر همه چیز شیرین است. تاکید میکنم "همه چیز"
مخصوصا وقتی که مضطر میشوم میانه بیمعرفتی های زمانه
که بی هوا زیر و رو میکشند 
وقتی که برای کسی که نزدیک میپنداری
از رفاقت و دوستی و هر ارزش دیگری که سراغ داری برایش مایه میگذاری
آب پاکی را میریزد روی دستت که ثابت کند دیگر دستت نمک ندارد!
آری ، دقیقا آب پاکی ...
که دلت را پاک میکند از هر آنچه که ب آن دلخوشی از غیر خدا 
که هیچ کس و هیچ چیز نمیماند...
شاید روزگاری با خوشی و محبت کنارت باشند
ولی هرقدر بیشتر محبت را پاسخ دهی 
احساس میکنند باارزش ترند ...حس دلار درونشان کوک میشود و بالا میکشند.
بالا را که نگاه میکنی افق نگاهت به خدایی میرسد که سایه اش بر همه گسترده شده
خدا هم که نگاهش به بندگان ست و باز ارجاع شان میدهد به یکدیگر!
باز میگویم و هو علی کل شی قدیر
مثه پدری که در مقابل تمام ناتوانی هایت زورمند است.
اما نه انگار فقط این نیست ... این رابطه عاشقانه تر ست
وقتی که به غیر او امید داری ، کارت گره میخورد
تو را فقط برای خودش میخواهد
نمیخواهد بنده و برده دیگری باشی
.
.
.

برایتان روزی را آرزو میکنم که باقی این نقطه ها را عمیقا درک کنید.
آنوقت است که ناخوداگاه وقت موفقیت هم یادش میکنی و میگویی:لاحول و لا قوه الا بالله!

و همه چیز میشود هیچ الا الله...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
میم ابن کاف
چه دیندار باشی ، چه بی دین ... داستان این دنیا ، عشق است!

چه دیندار باشی ، چه بی دین ... داستان این دنیا ، عشق است!

وقتی که عاشق میشوی...! (۱)

انگار زمین ات جدا میشود از زمان
دیگر روی خاک راه نمیروی بلکه افلاک را میپیمایی
چشمت به اوست نه به خود
خوشحالی ات از رضایت اوست 
ناراحتی ات از تکدرخاطر او ...
از حالت که میپرسند میگویی : انگار دنیا رو بهم دادی!
در چشمانت که بنگرند ایمان می آورند انگار پادشاهی دنیا را به دست گرفته ای
یکی در میان هم به حال و هوای گریه می افتی.
حال و هوای درونت بغض است و چهره بیرونت شادی ...
دیگر اصلا به خودت توجه نمیکنی که درون و بیرونی بشناسی
همه اش میشود توجه معشوق
معشوق هم که ناز دارد و با پای خود نمی آید!
باید بجویی اش ... بخوانی اش ... و بخواهی اش
آنگاه که به تو مطمئن شد تو را میپذیرد و میخرد 
شاید اولش دلداده باشی
اما قدم قدم بعد از دل ذره ذره زندگی ات را میدهی برای پیش کشی اش که خوشحالش کنی که قبولت کند ... آخرش جان میدهی پای این عشق که چقدر گران جانی است اینگونه فنا شدن!

#داستان_ادامه_دارد همون ادامه مطلب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم ابن کاف

تزویر همیشه همراه ظاهرنمایی و سروصداست !

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری بنشستی
گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی، هستی؟! گاها ناخودآگاه این بیت در ذهنم مرور میشود...
آیا #خط_فکری و ظاهری ام یک ریل اند!

چقدر هر آنچه گوییم هستیم؟
چقدر بوی #ریا گرفته ایم؟
چقدر برای #ژست های روزانه مان زیرسازی روحی کرده ایم؟! درد امروز ما #ظاهرهایی ست که به بطن جامعه نفوذ میکنند
و هنگام سقوط موریانه وار #اعتقاد_جامعه را میپوساند.

درد امروز ما جای زخم های مالک اشتر شکل های عمروعاص صفت است که تا سال های سال ذهن عوام را مجروح نگه میدارد... نتیجه اش آن میشود که طلبه جوانی بخاطر اختلاس مذهبی نمای سی سال پیش ، بدوبیراه جوانی سطحی نگر را در کف خیابان های شهر میشنود

و وقتی کارهای خوب و بدمان برای چشم مردم باشد دیگر معیارهای خوبی و بدی هم به چالش کشیده می شوند!
و دیگر نمیشود به هیچ کسی اعتماد کرد و زندگی به تشویش بی کسی میرسد... خلاصه مطلب: نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون
که هر کجا خبری هست ادعایی نیست
#فاضل_نظری

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم ابن کاف

اعلام نتیجه ...

حسابش از دستم در رفته!
روزهایم یکی در میان خوب و بد میگذرد...
نمیدانم اگر پرسیدی:خوشبختی؟!
جوابت چه میشود

از قدیم عادت داشتم وسط معرکه حواسم به لحظاتم نبود ، با خود میگفتم زمانی که از خط پایان گذشتم پشت سر را مینگرم ، آخرش هم فکر آخر را نکردم!

فقط امیدوارم ...
امیدوارم وقتی روز آخر مرا سر جمع زدند 
زمان #اعلام_نتایج روزگار بفهمم اشتباه نیامدم...!

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم ابن کاف
انتظار هزارساله بهار ...

انتظار هزارساله بهار ...


هزار بهار بیاید کافی نیست!
چون این بهارها جز تغییر رنگ و لعاب چندصباح چیزی نیست
روزگار همان است و مردم همان...!
مردم برای شکسته شدن سرمای چندروزی به دست بهار چنین خوشحال اند و از پیش آماده شده اند ، اما در فکرمان نیست که مدت هاست دلهای این روزها میان زندان خانه های تقویم یخ زده در نبود #بهار_اصل
یادتان هست روزی میگفتند; مدعی گوید که با یک گل نمیاید بهار من گلی دارم که دنیا را گلستان میکند. چون آن مدعی و مدعی های امروز اصلا آن را که باید بعنوان بهار حساب نکرده بودند ، البته با عوض شدن چهره زمانه ، چهره مدعی های زمانه هم عوض شده ، اعتقادشان مانند همان مدعیان قدیم است ولی#اللهم_عجل_لولیک_الفرج را کوفی صفتانه در دعاها و صلواتهایشان میگویند یا اگر چندسال یکبار اگر خدا بخواهد و چه اتفاقی بیوفتد که نیمه شعبانی جشن تولدش بروند و در وصفش بخوانند و بشنوند یا جمعه ای زمزمه وار هم نوای ندبه شوند...!
اما هیچ وقت ، بعنوان یک برنامه مهم او را در ذهن ندارند. از اکثرشان که بپرسی پشت سر هم ردیف میکنند فلان سال فلان رشته و فلان دانشگاه ، فلان کاره شوم ، در فلان سالگی ازدواج کنم و ...
همینطور ادامه میدهد 
اسمی از #انتظار و #ظهور و آن چیزی که من بدنبالش میگردم در میان افکارش نیست چون من و او و اکثر مردم برنامه ای برای ظهور نداریم اصلا فکرمان به انجاها نمیرسد وسط این همه سرگرمی و گرفتاری
و واقعا دغدغه مان نیست ، واقعا جای خالیش را در زندگی حس نمیکنیم
خدا رحمت کند شهیدهمت را 
کسی تعریف میکرد میگه رفتیم خونه اش دیدیم یه قاب عکس خالی وسط دیوار خونه اش زده و جلب توجه میکنه خلاصه بعد نیم ساعت خودخوری و بی خیال نمایی گفتیم این چیه ابراهیم; گفت میخوام همیشه جلومون باشه و یادمون بیوفته جای امام زمان خالیه!
رفقا ، خالیه چون ما نخواستیم پرش کنیم ، چون یا خودمون گفتیم روزگار میگذره دیگه چی؟ هنوز جای خالیو نفهمیدیم و نخواستیم بفهمیم
اهای بچه شیعه ، یه بنده خدایی خیلی وقته منتظره و چشم انتظار ماست که از راه های الکی برگردیم و یادش کنیم ، انگار منتظر واقعی اونه. اگه مادرمون هم منتظر بود همینجور بیخیال بودیم؟! هر چند که خودشون میفرمایند از مادر مهربان تر و دلسوز تریم .
به خدا روا نیست که اینقدر حتی غریبه ای را چشم انتظار بگزاریم ...! چنین که یخ زده تقویم ها هر روز/ هزاربار بیاید بهار کافی نیست
خودت بخواه که این روزگار سر برسد/ دعای این همه چشم انتظار کافی نیست
#فاضل_نظری

#برای_ظهور_برنامه_داشته_باشیم
#برنامه_ظهور #دغدغه_ظهور
#جمعه_های_انتظار

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم ابن کاف
چندخظی به نام مادر ...

چندخظی به نام مادر ...

مادرم !
زمین آلوده ست 
و میخوام نماز پاکی بخوانم ;

تکه از چادرت را بگذار
برای جایگاه سجده ام ... #روز_مادر_مبارک
__________________________


پ.ن۱;چادر مشکی مادرم چیزی کم از پارچه های مشکی کعبه ندارد ... کفر نبود ، سجده اش میکردم که بهترین مخلوق أحسن الخالقین است#فرشته_زمینی

پ.ن2; هر چه که بگوییم و بنویسیم و تقدیر کنیم باز هم جوابگو نیست وقتی نوزادی را با خون جگر به جوانی میرساند ، و تازه بعد از این همه تحمل خوبی ها و بدی هایمان ، با عصاره قربان صدقه دلمان را خوش میکند!

پ.ن3; و اینکه هیچ ندارم بگم در مقابل مادرهایی که تمام این زحمت ها رو کشیدن ، اما چیزی که بعد بیست سال زحمت و سی سال انتظار بهشون میدن همون چیزه روز اوله ، یه تیکه پارچه سفید که بچه شو وسطش پیچیدن با همون قد و اندازه و وزن روز اول !
فقط فرقش اینه این مادر پنجاه سال پای این پسر سختی کشید و سی سال اشک ریخت و چشم انتظار نشست ...!
به همین سادگی، پنجاه سال گذشت...
که برای اون ساده نبود!

حواسمون این روزا به #مادران_شهدا باشه ، اونا هم میتونستن یه پسر داشته باشن که الان رو سر بزارتش ولی پسرشو داد برای اینکه من و تو کنار مادرامون زندگی کنیم!
اگه میتونیم یادشون کنیم... شاید این پی نوشت زیاد شد... ولی این مادرا نامتناهی تر از این صحبت ها اند... #بی_پایان

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم ابن کاف