دنبال گوشه دنج میگشتم ... یاد اینجا افتادم
اینجا مستمع هست روضه بخونیم؟ به صرف درد و دل و گره های ذهنی ...هون همیشگی !
دنبال گوشه دنج میگشتم ... یاد اینجا افتادم
اینجا مستمع هست روضه بخونیم؟ به صرف درد و دل و گره های ذهنی ...هون همیشگی !
تا حالا به قاب های ذهنیتان از روز قدس فکر کردهاید؟
رنگ و بوی روز قدس برای من بیشتر از آنکه شبیه یک غربت پدر و پسری پشت یک نیم بشکه آهن قراضه باشد، حال و هوایی دارد شبیه 12 جولای 2006 !
لحظه ای که چند حزب اللهی بیترمز همت میکنند تصویری بر عکس روال معمول رقم بزنند، برای اسیری سربازان هالیوودی اسرائیل
اسرائیلی که لاتی اش را پر کرده و میگوید اسیرانتان را آزاد نمیکنیم، حتی بعد از توافق 2004 ... حالا بچه ها میخواهند به زبان خودشان ثابت کنند " اینجا رییس کیه؟ "
همانجا که گشتی اسرائیلی برای آخرین بار توی بیسیم به ماشین میگوید: صبح به خیر، این گشتزنی آخر است. امیدوارم روز خبوی داشتهباشید.
اما با صدای یا رسول الله حاج قاسم میفهمند خیر به آنها نیامده و ضرب آرپیجی ها نقطه 105 زمینگیرشان میکند.
راننده عقبی که اول کار تمامکرده، دوتای دیگر هم موقع فرار از ماشین شکار گلوله های بی امان بچه های حزب الله میشوند. دوتا سرنشین ماشین جلویی هم پا به فرار نگذاشته خوراک تک تیراندازهای تیم عملیات ! و دو تای دیگر اسیر حزب الله ...
پهلوانپنبه منطقه که زورش آمده انگار نمیخواهد قبول کند، دردِ سیلی خورده را ! پس هجوم میآورد برای آزادی اسرایش ... نتیجه که هیچ، پنج کشته دیگر میبازند.
نخستوزیر و وزیر جنگ که در اتاق رصد و علمیات با حرص به تاخت و تاز مرکاوای وسط میدان، بدجور میخورد توی ذوقشان! تانک سرکش صید مین از قبل کاشته حزبالله میشود و برجک مرکاواست که به هوا میرود.
حالا سیدحسن نصرالله شبیه ابر قدرت ها اعلام میکند که آزادی سربازان اسیر اسرائیلی تنها با مذاکره غیرمستقیم و تبادل زندانیان امکانپذیر است. ( شما بخوانید زبان زور توی کتمان نمیرود ، بیا مذاکره امتیاز بده)
بنی اسرائیل هم برای اینکه ثابت کنند ضربه مقاومت " اصلنم درد نداشت" اعلام جنگ میکنند و 33 روزی را میسازند که تاریخ منطقه به قبل و بعدش تقسیم شد.
أ لیس صبح بقریب برای من یعنی صبح 7 آگوست
جایی که غول مرکاوا بازیچه دست رزمندگان میشود و چیزی از حیثیت جنگی اسرائیل نمیماند ...
خداوکیلی عار نیست وقتی در مقایسه نیروها مینویسند:
حزب الله: چندصدنفر | اسرائیل: 40000نیروی زمینی+ نیروی هوایی + نیروی دریایی
با زبان نظامی ها یعنی یک گردان در مقابل یک سپاه :|
شب قبلش یکی از بچه های حزب الله خواب میبیند که در توسل به حضرت زهرا، مادر دستمالی تکان میدهد و میگوید تقدیر جنگ رقم خورد! در کمتر از یک هفته آمریکا قطعنامه آتش بس به شورای امنیت میبرد بلکه بچه کتکخورش را از زیر دست حزب الله بیرون بکشد.
روز قدس برای من یعنی صبح 14 آگوست ، حزب اللهی که معلوم نبود به آخر جنگ برسد حالا داشت پیروزی بر شکستناپذیرترین ارتش دنیا را جشن میگرفت!
روز قدس یعنی کار 6 دقیقه ای حزب الله که شش کشور عربی نتوانستند!
قدس انتقام و نگین سلیمان ست که رویش نوشته بود: نصر من الله و فتح قریب :)
این مدت که کمرنگ تر شدیم ... پیام یه رفیقی ما رو امر کرد به پیام دوباره!
در باب نوشتن چیز دندون گیری از خودم پیدا نکردم ... پس از باب مناسبت گفتم یه چیزی بگم به درد دنیا و آخرتمون بخوره
راستش حس مکینم اصل مطلب دعا برای یاد دادن مدل حرف زدن به آدم هاست...! پنجره ذهنشون
اینقدر جدی و مهم که یک امام مخصوصا مامور به دعا بشه ... تازه امام که وارث داستان کربلاست با همه ی عظمتش !
خب همه یه دعایی پر دلشون هست که بیشتر میخونن که توی قنوت نماز یاد میکنن
ولی قشنگترین دعا برای من زمزمه های حضرت زهرا توی دل هر نمازش بود
و استعملنی لما خلقتنی له ... خدایا برای اونی که منو آفریدی خرجمون کن!
گاهی توی سرگردونی دنیا که چیکار کنیم حیف میشیم ... و حیف ... حیف ... حیف
توی قنوت نماز به جون دلتون بشینه: خدایا حیفه حیف بشیم ... خوشگل خرجمون کن ... مثل شهداء !
#التماس_دعا
سر راه ، مسیرمان به میوه فروشی سر میدان افتاد. بعد از چشم گرداندن های خریدارانه نگاهم به انتهای ردیف رسید و کرفس های کیلویی 3000 تومن و نکته جالب تر زیرش برگ کرفس 1000 تومن ، در اصل ضایعات کرفس بود. یاد کلاس مدیریت بازار کردم، استاد از مدل قیمت گذاری بازار ایران انتقاد و نسخه قیمت گذاری بازارهای لیبرال سرمایه داری غرب را تجویز میکرد. یعنی دولت بجای حداکثر قیمت ، کف قیمت را مشخص کند که تولیدکننده جهت تسلط بر بازار سعی میکند کمترین قیمت را عرضه کندو این باعث شود برای پیروز شدن بر رقبا در بازار کیفیت بهتر را با قیمت کمتر به معرض فروش بگذارد.
وقتی میگویند نویسنده بزرگی ست یعنی میتواند آن چیزی که در ذهن و قلب و وجودش یکهو خلق میشود را مثل بذری پر قوت درون تو بکارد و از میان وجود خودت جوانه بزند و تنومند شود تا آنجا که به خودت بیایی و ببینی تا فیها خالدونت ریشه دوانده
مثلا کسی مثل ارنست همینگوی!
اصلا بیایید و یک مثال بزنم که با عمق وجود لمسش کردم...
من به آوازه مرحوم همینگوی خدابیامرز ، وسوسه شدم و میان بازار کتابهای آنلاین صندوقچه ای یادگاری مرحوم ارنست خان فقید بنام وداع با اسلحه را باز کردم!
حس میکردم سرگرمی خوبیست برای آخر شب ها که از قلم ایشان هم بی نصیب از دنیا نرویم...