نمیدانید همین یک قاب در همین چند دقیقه چه بلایی سرم آورده ... نمیدانم عمود آهن بود یا خاطره عمودهای جاده !

روضه فهم های اربعین رفته تا آخر خط را رفتند ... تا عمود 1407 ... تا آنجا که بدنت رمق ندارد و روحت تازه پر میگیرد برای پرواز!

که چشمانت تار میشود و زردی خوردشیدی نگاهت را پر میکند. نفس هایت را حبس میکنی برای آزاد شدن دردهایت به هنگام وصال

برای وصال ... آنجا که برایت بخوانم:"هر کسی از یار چیزی خواست هنگام وصال / من به محض دیدنش، خاطرش را خواستم..."

نه ببخشید زود رفتم سر اصل مطلب: "شیرینی فراق کم از شور وصل نیست / گر عشق مقصد است خوشا لذت مسیر"

لذت ؟ یعنی برگ سبز تذکره مان.یعنی همان مهر دخول که یک قدم از فاصله کم میکندالبته آنرا همه که میدانند :

                                   "کربلایی شدنم دست شماست آقاجان! / پاس و ویزا و گذر، بازی بین المللی ست..."

اما چه کنیم آقا بازیچه شدیم و جا موندیم. الان باید گذرهایمان ویزا خورده بود و ساک میبستیم

رو به جاده استوری میگرفتیم: الی الغریب ... الی الحبیب  ... حلال کنید! راهی ام

اما ... راه بسته ست. البته برای ما، وگرنه پیرمرد خمیده و  خسته عرب

همچنان میانه راه ایستاده فریاد میکشد :" مای بارد ... مای بارد"